اوضاع بهتره!

ساخت وبلاگ

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 مرداد 1395 توسط مامان مریم |

تا روزها بعد از اون اتفاقات تلخ و وحشتناک، بیشتر از حد تصور غمگین و عصبی و خشن و پرخاشگر شده بودم!..اینو لازم نبود که کسی بهم بگه, خودم حس میکردم....مامانم معمولا هر روز کنارم بود و یا اینکه عمه غالبا منو میبرد اون طرف!....وحید به کل شیفت های شب بیمارستان رو با توضیح شرایط مون به یکی از استادهای صاحب نفوذش, تعطیل کرده بود و دیگه هیچ شبی تنها نبودم!..میدونستم که چقدر دارم اذینش میکنم..بی اختیار گریه می افتادم!..بی اختیار عصبانی میشدم و بهش میگفتم کنارم نیاد!..بی اختیار غر میزدم و بهونه میگرفتم....وحید و مامان و عمه و یاسمن و همه اطرافیان مدارا کردن و کردن تا کم کم سرد شدم...غمم فروکش کرد!..همه وسایل ها رو جمع کردن...واسم گوسفند قربونی کردن...دسته جمعی دو روز رفتیم چله گاه و شبم همون جا خوابیدیم...اون شب با وحید تا ساعت سه تو خنکای ریزش آب از صخره ها حرف زدیم...تو بغلش گریه کردم و گریه کردم تا دلم سبک و سبک تر شد....بهم گفت بچه براش بی اهمیت تر از اونی هست که من اینجوری خودمو زجر بدم!..گفت فقط میخوام تو آروم بشی, حتی اگر قرار باشه هیچوقت بچه نداشته باشیم, تحملش از این اشک های تو راحت تره!.....و من بازم گریه کردم و بهش گفتم که چقدر دلتنگم!.....اما از بعدش بهتر و بهتر شدم...سوز دلم کمتر شد.....فرداش تو راه برگشت مامان کلی نصیحتم کرد که خدا رو خوش نمیاد که این اوضاع رو برای وحید درست کردم!و باید به خودم مسلط بشم........یک شنبه اما وحید غافلگیرم کرد...از در که اومد داخل, لب هامو که میبوسید,دو تا بلیط گذاشت کف دستم...من و وحید شش روز عازم بخارست خواهیم بود...جشن فارغ التحصیلی وحید و هم کلاسی هاش و کنگره دوسالانه قلب و عروق حوزه بالتیک در کشور رومانی!.....وحید بهم قول داده که این سفر حالم رو خوب تر خواهد کرد!..روزهای آخر انترنی شم گذشت...دوست داشتم فارغ التحصیلی وحید با اومدن نی نی هامون رنگ و جلای دیگه ای داشته باشه که نشد!..با این وجود میخوام این همه سال زحمتش رو تو یه فضای خاطره انگیز جشن بگیره...امیدوارم بتونم همه چیز رو براش باشکوه و سرور رقم بزنم!

موضوع :

نی نی نازنازی ما......
ما را در سایت نی نی نازنازی ما... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4man-vahid-kopoli8 بازدید : 22 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 21:04