نی نی نازنازی ما...

ساخت وبلاگ
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 27 بهمن 1395 توسط مامان مریم | ما از آلمان برگشتیم من الان یه نی نی تو دلم دارم.....به همین سادگی! قبل از اینکه به دوسلدروف سفر کنیم, ماه ها تحت نظر پزشک های اونجا بودم و نتیجه همه آزمایش ها و سونوها و نمونه ها واسشون ارسال میشد و داروها و هورمون هاشون رو استفاده کرد نی نی نازنازی ما......ادامه مطلب
ما را در سایت نی نی نازنازی ما... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4man-vahid-kopoli8 بازدید : 26 تاريخ : جمعه 12 خرداد 1396 ساعت: 18:47

نوشته شده در تاريخ پنجشنبه 14 بهمن 1395 توسط مامان مریم | بالاخره ما عازم دوسلدروف خواهیم شد!بعد از یک ماه و نیم کامل تحت نظر پزشک بودن و در یه شرایط خاص بدنی و هورمونی و با یه سری هماهنگی های پیچیده با کلینیک مقصد, ما در جستجوی نی نی جان مون در اوایل سال میلادی شون به آلمان سفر خواهیم کرد....انکار نمیکنم که استرس زیادی رو تحمل میکنم....اگر دلداری ها و خنده ها و آرامش و دلگرمی های وحید نیود, شاید این همه داروی هورمونی و تست ها و سونوها رو دووم نمی آوردم...نی نی فندقی من این بار دیگه بهمون ثابت کن که من و وحید هم لیاقت مامان و بابا شدن رو داریم...وفادار باش کوچولوی من...به دلم محکم بچسب!....موضوع : نی نی نازنازی ما......ادامه مطلب
ما را در سایت نی نی نازنازی ما... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4man-vahid-kopoli8 بازدید : 33 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 20:33

نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 27 بهمن 1395 توسط مامان مریم | ما از آلمان برگشتیممن الان یه نی نی تو دلم دارم.....به همین سادگی!قبل از اینکه به دوسلدروف سفر کنیم, ماه ها تحت نظر پزشک های اونجا بودم و نتیجه همه آزمایش ها و سونوها و نمونه ها واسشون ارسال میشد و داروها و هورمون هاشون رو استفاده کرده بودم و تزریق ها هم انجام شده بود....بنابراین طبق یه زمانبندی خاص و در یه شرایط آماده برای بارداری اونجا حاضر شده بودیم.تو دیدار اول با پزشک ها, بعد از یه معاینه ساده به مترجم گفت که بهمون بگه که تشریف ببرید هتل و تا فرداشب حداقل پنج بار.........!!!...من و وحید هم که خجالتی! مترجم هم که مرد! خلاصه آب شدیم و رفتیم تو زمین دوسلدروف!!پس فردا من حامله بودم!!وحید میگه فکر نکنم هیچ مامان و بابایی تو دنیا انقدر دقیق تاریخ شکل گبری نی نی شون رو بدونن که من و تو میدونیم!پزشک های اونجا کاملا مطمین, کاملا باآرامش و کاملا محکم و بااطمینان گفتن که پزشک های اینجا یه مشت احمق بودن !!!! و من مشکل حادی نداشتم و فقط میبایست یه سری پارامترها و داروها و تزریق ها  و با دوزهای خاص بعد از بارداری من انجام میشد نی نی نازنازی ما......ادامه مطلب
ما را در سایت نی نی نازنازی ما... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4man-vahid-kopoli8 بازدید : 38 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 20:33

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 مرداد 1395 توسط مامان مریم | تا روزها بعد از اون اتفاقات تلخ و وحشتناک، بیشتر از حد تصور غمگین و عصبی و خشن و پرخاشگر شده بودم!..اینو لازم نبود که کسی بهم بگه, خودم حس میکردم....مامانم معمولا هر روز کنارم بود و یا اینکه عمه غالبا منو میبرد اون طرف!....وحید به کل شیفت های شب بیمارستان رو با توضیح شرایط مون به یکی از استادهای صاحب نفوذش, تعطیل کرده بود و دیگه هیچ شبی تنها نبودم!..میدونستم که چقدر دارم اذینش میکنم..بی اختیار گریه می افتادم!..بی اختیار عصبانی میشدم و بهش میگفتم کنارم نیاد!..بی اختیار غر میزدم و بهونه میگرفتم....وحید و مامان و عمه و یاسمن و همه اطرافیان مدارا کردن و کردن تا کم کم سرد شدم...غمم فروکش کرد!..همه وسایل ها رو جمع کردن...واسم گوسفند قربونی کردن...دسته جمعی دو روز رفتیم چله گاه و شبم همون جا خوابیدیم...اون شب با وحید تا ساعت سه تو خنکای ریزش آب از صخره ها حرف زدیم...تو بغلش گریه کردم و گریه کردم تا دلم سبک و سبک تر شد....بهم گفت بچه براش بی اهمیت تر از اونی هست که من اینجوری خودمو زجر بدم!..گفت فقط میخوام تو آروم بشی, حتی اگر قرار باش نی نی نازنازی ما......ادامه مطلب
ما را در سایت نی نی نازنازی ما... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4man-vahid-kopoli8 بازدید : 24 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 21:04

نوشته شده در تاريخ شنبه 20 آذر 1395 توسط مامان مریم | سلام نمیدونم اصلا هیچ مخاطبی دارم و کسی این نوشته ها رو میخونه یا خیر... بعد از از دست دادن دوقلوها, طبق توصیه یکی از اساتید وحید که با یکی از همکارهای حاذق شون در ارتباط هست؛ قرار بر این شد که برای تکمیل معالجات به آلمان سفر کنیم. با همکاری همین دو نفر, از کلن واسمون دعوت نامه فرستادن تا به کلینیکی در شهر دوسلدروف مراجعه کنیم که به قول خودشون به مرزهای جدیدی از علم در درمان نازایی رسیدن.! با ایمیل با کلینیک مرتبط شدیم و یه سری آزمایشات و معاینات و سونوها هست که باید انجام بدیم و تکمیل کنیم, تا زمان نهایی سفر طبق نظر اون ها قطعی بشه... وحید با دلگرمی ها و محبت ها و آرامشی که بهم تزریق میکنه, تو تمام روزهای سخت و دلتنگی, من رو آروم و آروم تر کرد...احساس میکنم میخوام براش بمیرم!...خدایا این مرد رو از پدر شدن, بی نصیب نذار! اگر دست من بود, دلم میخواست هزاران هزار از وحید تکثیر کنم, واسه لطیف تر کردن این دنیای نانهربون با وجود ابرانسان های فرشته مانند! موضوع : نی نی نازنازی ما......ادامه مطلب
ما را در سایت نی نی نازنازی ما... دنبال می کنید

برچسب : در جستجوی فرزندان گمشده, نویسنده : 4man-vahid-kopoli8 بازدید : 36 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 21:04